هلا هلا ، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

دختر نازم هلا

بدون عنوان

دختر نازم سلام هفته گذشته هفته خوبی داشتیم چون هر روز را در کنار هم بودیم و من تعطیل بودم و سر کار نرفتم و به هر دو مون د رکنار بابا یی خیل یخوش گذشت و تو حساب یشیطنت کردی و د رآخر عکس برایت گذاشتم و خیلی دوستت دارم
19 آذر 1390

نزن نزن

سلام مامانی دیروز صبح با بابایی (کله و پاچه ) خوردی و خیلی لذت بردی و تا شب دختر فوق العاده ای بودی و شب با آهنگ (عبدالمالکی که می گه به قلب خسته ام دست نزن نزن نزن ) تو هم می گفتی با صدای بلند نزن نننننننننننننننننننننننننننننننننننزن وای ننننننننننننننننننننننننننننزن با هوش ترین مامان
12 آذر 1390

مرضی مامان

سلام عزیز مامان دخترم با گفتن اسمم و چسباندن یه مامان بهش دلم رو داری می بری و هر بار که صدام می کنی خدا را شکر می کنم که تو رو دارم مامانی رنگ ها را یاد گرفتی ، ازت می پرسم اسمت چیه و جواب می دی ،صندلی ، چنگال داری دندان های نیش در می یاری و چند شب پیش نیمه های شب بیدار شدی و دستت می گذاشتی روی گوشت و می گفتی (درد  ، درد ) و با هزار ترفند خوابوندمت عزیزم دو روز وقتی می خواهم برم سر کار بیدار می شی و من تا شب به خاطر تو داغونم عزیزم ازت خواهش می کنم بیدار نشو و وقتی من رفتم بیدار شو در هر صورت دختر منی و با تمام وجود دوستت دارم      
12 آذر 1390

بچه ها می رقصن

مامان جان عزیزم سلام دیشب با بابایی بردیمت بیرون و دسته عزاداری دیدی و خیلی برایت جالب بود و شب بهت می گفتیم بچه ها چه کار می کنند می گفتی نانای و می رقصیدی و فکر می کردی چون اونا طبل و ... می زنن می رقصدین ! مامانی خیلی خانم و بزرگ شدید خیلی دوستت دارم
12 آذر 1390

دختر باهوشم

مامانی عزیزم سلام یشب کلاس داشتی و خیل پیشرفت کردی خوشحالم چون حس می کنم داری بزرگ می شی و زبان دیگه ای رو هم یاد م یگیری رنگ ها رو کاملا فارسی و انگلیسی متوجه می شی و معلمت هم خیلی ازت تعریف کرد و من و بابایی روامیدوار کرد به امید روزی که تو قله موفقیت ببینمت  
9 آذر 1390